سخنان گوته-سری اول
سخنان گوته-سری اول
برخي نوميدانه در قيد بندگي هستند و به غلط چنين مي پندارند كه آزادند.
به زودي روزگار انتقاد و عيب جويي به پايان مي رسد و به وسيله پيشرفت تمدن، آزادي انديشه به تمام معني در جهان حكمفرما مي شود و همه كس مي تواند به دلخواه خود راجع به فلسفه وجود بيانديشد.
انديشيدن آسان است و عمل كردن، سخت و دشوار. عمل كردن به دنبال انديشه و نقشه و از روي تعمق و انديشه پيدا كردن اش در جهان بسيار دشوار است.
بايد بي چون و چرا اشتهاي اشخاصي را كه بي جهت وقت شما را مي گيرند كور ساخت؛ آنها از شما مي خواهند كه منفعت و سوي در كار به آنها برسانيد.
كسي كه مي خواهد اثري براي دنيا به وجود آورد، بايد متوجه باشد كه نگذارد ديگري وقت او را بگيرد.
آه! جوان ها! افسوس كه شما قيمت و بهاي وقت را نمي دانيد!
تنها كساني سزاوار و شايسته ي درك آزادي و زندگاني هستند كه بدانند چگونه هر روز بر مشكلات زندگاني و آزادي غلبه كرده و آزادي و زندگاني نويني را به چنگ آورند.
وفا سن و سال و زمان و مكان نمي شناسد؛ هميشه و همه جا بايد وفادار بود.
تو در حقيقت، هماني كه هستي؛ روي سرت هزار تا كلاه گيس هم كه بگذاري يا كفش هاي گران به پا كني، باز هماني كه هستي باقي خواهي ماند.
طمع، همچون آب شوري است كه هر چه بيشتر خورده شود، تشنگي را افزونتر مي كند.
از ميانه روي، خوش بختي پاك سر مي زند.
حتي كودكان نيز آرزو دارند و اگر ما خبر نداريم براي اين است كه نمي توانند سخن بگويند.
با زبان شعر بهتر مي توان در دلها نفوذ كرد.
سند پاره مي شود اما عهد نه.
اجراي عهد به سواد و زور و ثروت نيست، به ذات و سرشت است.
مي توانم عهد كنم كه صاف و بي پرده باشم، در عين اينكه ممكن است بي طرف هم نبوده باشم.
آن كه در جايگاه نخست است، حتماً داراي نقش نخست نيست. چه بسيار پادشاهان كه از سوي وزيرانشان و چه بسيار وزرا كه از سوي منشي هايشان اداره مي شوند.
ما مي توانيم بخشش هاي بزرگ داشته باشيم، اما در مورد چيزهاي كوچك به ندرت از خودگذشتگي به خرج مي دهيم.
كسي سزاوار آزادي است كه بتواند بر هوسهاي خود چيره شود.
جواني منزلي است كه مابين مسافت كودكي و پيري واقع شده است. روزگار نيكبختي و كاميابي زندگي در آنجا مي گذرد.
مردمان جهان از خُرد تا بزرگ، تارهاي سست از آرزوهاي گران بر گرد خويش مي تنند و خود، عنكبوت وار ميان آنها جاي مي گيرند. ناگهان ضربت جارويي اين تارهاي سست را از هم مي گسلد. آنگاه همه فرياد بر مي آورند كه كاخي آراسته به دست ستم ويران شده است.
هيچ دلبستگي اي نيست كه روزي به نفرت مبدل نشود؛ حتي مهر مادري.
هيچ تاريخي به دور از حب و بغض و اشتباه نيست.
به نظر من، هديه اي كه موجب خوشنودي كوچك شود بسيار ارزشمندتر از هداياي پر زرق و برقي است كه وسواس و خودنمايي هديه دهنده، تنها موجب كوچكي ما مي شود.
سفر بايد اسباب سرور و شادماني و تمدد [ =ترنجيدگي ] اعصاب باشد، نه دلهره و خشونت و جنگ اعصاب.
پژوهش بي آنكه خستگي بشناسد، از پي قانون، علت، چرا و چون، مي كوشد و مي پويد.
تا زماني كه توان انديشيدن و امكان دوست داشتن داري، به راستي چيزي از دست نداده اي.
آنگاه كه خويشتن را فراموش كنيم، همه چيز ما را فراموش مي كند.
انسان شريف، شريف ها را جذب مي كند و راه ماندن با آنها را مي داند.
طبيعت همانند بيماري جسماني در برابر ضعف اخلاقي واكنش نشان مي دهد. زماني كه بر دامنه ي خطر افزوده مي شود به همان نسبت بر ميزان شهامت فرد نيز افزوده مي گردد.
اگر از نعمتهايي كه خداوند هر روز به ما مي دهد با آغوش باز لذت بريم، هنگامي كه بدي فرا مي رسد، نيروي كافي براي تاب آوردنش داريم.
تشويق پس از نكوهش، همچون آفتاب پس از رگبار باران است.
شما مي توانيد همه ي آدمهاي دنيا را با تمام انديشه هاي گوناگون بيازماييد، اما خواهيد ديد كه دوستي آدم هاي خداشناس پايدارتر است.
گل، شادي آفرين است. بگذار همه از اين شادي سهمي داشته باشند.
پرپر كردن يك گل، ستم به همه ي طبيعت است.
عاشق تنها زيبايي چهره را مي بيند و دانا زيبايي سيرت را و عارف هر دو زيبايي را.
زيبايي به هرجا كه وارد شود مهمان عزيزي است و پذيرايي خواهد شد.
دشواريهاي دنيوي نمي توانند حس زيبايي را كه خداوند در روح انسان آفريده است از ميان بردارند.
عشق ورزيدن هنري بس بزرگ است كه هر چند عاشق را زر و زور نمي بخشد، او را همسنگ بزرگترين قهرمانان جهان مي كند.
عشق تند درماني ندارد و هر دوايي آن را شديدتر و تندتر از پيش خواهد كرد.
عشق، پريشاني زندگي است.
اگر نمي توانيد قهرمان باشيد، دست كم مرد باشيد.
مادر، شاهكار طبيعت است.
آنچه فرزند درباره ي پدر مي انديشد مهم نيست؛ چگونه پدر بودن مهم است.
ما بايد با فرزندانمان چنان رفتار كنيم كه خداوند با ما رفتار مي كند.
به ميزان افراد بشر، نيكبختي وجود دارد، اما به دست آوردن همه ي آنها فقط يك كليد دارد؛ اراده.
هر قدر علل و موجبات اندوه آدمي كمتر باشد، نيك بخت تر است و هر چه ميزان خواسته ها و تمايلات كمتر باشد، زندگي او آرامتر و به نيكبختي نزديكتر خواهد بود.
ثروت حقيقي چيست؟ آفتابي كه بر گدا و توانگر يكسان مي تابد. تو اي توانگر، دل رنجه مكن كه چرا گدا نيز در دنياي خويش خوشبخت است.
بايد پيوسته دگرگون شده، تجديد حيات كرده و جوان گرديم، در غير اين صورت، متعصب و سخت مي شويم.
زندگي اندك اندك به هر كس مي فهماند چه كاره است.




